خمس قانون فراگیر
خمس در تمام زندگی اقتصادی هر مسلمان جریان دارد. حتّی ممکن است یک مسلمان در شرایطی مکلّف به گزاردن روزه و حجّ و زکات نباشد؛ مثلاً، اگر کسی مریض یا پیر است و قادر به روزه گرفتن نیست، روزه از او ساقط است. یا مسلمانی که مستطیع نیست، حجّ بر او واجب نیست. یا اگر کسی اجناسی را که مورد تعلّق زکات است، مثلا طلا و نقرهی مسکوک رایج، گاو و گوسفند و شتر و گندم و جو و خرما و کشمش نداشته باشد، زکات بر او واجب نیست. امّا همین آدمی که روزه و حجّ و زکات بر او واجب نیست؛ خمس بر او واجب است. برای این که بالاخره هر کسی کاری و شغلی دارد، درآمدی - اگرچه کم هم باشد - دارد. به فرمودهی قرآن «مِن شَیءٍ» هر چه، کم یا زیاد. به هر حال هر کسی کاری دارد و درآمدی دارد، در آخر سال هرچه از مخارج خود و عائلهاش اضافه آمده باید تخمیس کند. فرضاً ۱ تومان (یعنی ده ریال) اضافه آورده 2 ریالش خمس است. اگر ۵ ریال اضافه آورده، ۱ریال آن خمس است. ده سیر برنج اضافه آمده یا یک سیر فلفل و زردچوبه اضافه آمده، هر چه هست، متعلّق خمس است. لازم نیست که درآمد زیاد باشد تا خمس به آن تعلّق بگیرد. هر چه برای انسان فایده و درآمد محسوب میشود و سال بر آن گذشته و مؤونهی سال نشده است، به آن خمس تعلّق میگیرد. پس ما شیعهی امامیّه معتقدیم که خمس مربوط به جهاد نیست. خواه جهادی در میان باشد یا نباشد. بلکه مربوط به مطلق درآمد است و این اختلاف ما اهل تسنّن در مسئلهی خمس از اختلاف در تفسیر آیهی خمس نشأت گرفته است. آنها غنیمت را در این آیه به غنیمت جنگی تفسیر میکنند و میگویند غنیمت یعنی مالی که در جنگ به دست آمده است.
معنای غنیمت
شیعه میگوید: غنیمت در آیهی مزبور مطلق فایده است. غنیمت یعنی درآمد و فایده از هر راهی که حاصل شود؛ دلیل ما هم خود قرآن است. گفتیم که چون قرآن عربی است باید کلمات قرآن را با لغت عرب معنا کنیم. با مراجعه به تمام کتب لغت که الفاظ مستعمل در لسان عرب در آنها جمع آوری شده است، مشاهده میشود که در هیچ کدام حرب و جنگ در معنای غنیمت لحاظ نشده است. همه گفتهاند غَنیمَت الْمَکْسَبُ عُموماً هر چه درآمد از کسب و کار است، آن غنیمت است.
«اَلغَنیمَةُ الفائِدَةُ اْلمُکْتَسَبَةُ؛
آن فایدهای که از کسب و کار تحصیل میشود غنیمت است.»
در قرآن هم میبینیم که کلمه حرب نیست. قرآن که نگفته «وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُم مِن شَیءٍ فِی الْحَربِ». در عرف عامّ نیز در معنای غنیمت حرب و جنگ را لحاظ نمیکنند. در روایتی که رسول اکرم (ص) و ائمّهی هدی (ع) رسیده نیز به همین کیفیّت است. حال، از آنها که میگویند مقصود قرآن از غنیمت، غنیمت جنگی است میپرسیم دلیل شما چیست؟ چون گفتیم دلیل ما لغت عرب قرآن، استعمالات عرف و استعمال در روایات است. تنها دلیل آنها این است که میگویند آیهی خمس شأن نزولش غزوه بدر است. از ابتدای سوره که خواندیم تقریبا قسمت عمده آیات مربوط به غزوهی بدر بود.
حال، آقایان میگویند این آیه هم شأن نزولش غزوه بدر است و لذا حکم خمس مربوط به غنیمت جنگی است. ما میگوییم این مطلب یکی از مسلّمات در نزد فقها و علماست و اهل تحقیق آن را اثبات کردهاند که هیچ وقت شأن نزول مُخصّص[1] موضوع قانون کلی نمیشود. هیچ گاه حکمی کلّی را به خود اختصاص نمیدهد. نمیگوید این قانون فقط مال من است. شأن نزول و مورد نزول یعنی حادثهای پیش میآید و زمینه فراهم میشود تا قانون نازل شود نه این که قانون وقتی آمد بگوید تنها به این مورد اختصاص دارد. پس شأن نزول آیات قرآن کریم، که طی ۲۳ سال به تدریج نازل شده است، بدان معنی است که هر زمان شرایط و مناسبتی پیش میآمد آیاتی به صورت قانون نازل میشد؛ امّا این قانون منحصر به آن مورد نبود. مثلا، پیش میآمد که کسی میخواست زنش را طلاق بدهد. در این مورد آیه نازل میشد و حکم طلاق را بیان میکرد؛ یا مسئله نکاح پیش آمد و آیه در این باره نازل میشد و حکم نکاح را متذکّر میشد. خلاصه، شأن نزول قانون کلّی را به خودش اختصاص نمیدهد. برای نمونه عرض میکنیم، آیاتی درباره ظِهار در سورهی مجادله نازل شده؛ ظِهار این است که مردی به همسر خودش بگوید:
اَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ اُمِّی؛
تو برای من به منزله مادر من هستی.
به این عمل میگویند ظهار. در زمان قبل از اسلام این چنین بود که اگر مردی به همسرش این جمله را میگفت آن زن تا ابد به او حرام میشد؛ به طوری که نه دیگر برای آن مرد در خانهاش همسر بود، نه حقّ اتّخاذ شوهر دیگری داشت. پس از ظهور دین مقدّس اسلام، زنی به نام خوله نزد پیامبر (ص) آمد و از شوهرش به نام اوس بن صامت شکایت کرد که چنین کرده و به من این جمله را گفته و من بیچاره شدهام، نه یک زن بیشوهرم و نه شوهردار! سورهی مجادله در این مورد نازل شد که از همان اوّل سوره این قصّه شروع میشود:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ * الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِن نِسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَ الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ؛[2]
خداوند گفتار [زنی] را که دربارهی شوهرش با تو گفتگو و به خدا شکایت میکرد شنید و خدا گفتگوی شما را میشنود، زیرا خدا شنوای بیناست، از بین شما کسانی که زنانشان را ظهار میکنند [و میگویند پشت تو چون پشت مادر من است] آنان مادری ایشان محسوب نمیشوند. مادرانشان فقط کسانی هستند که آنان را زاییدهاند و قطعا آنها سخنی زشت و حرفی باطل میگویند و خداوند متعال هر آینه در گذرانده و آمرزنده است.
خدا حرف آن زنی را که نزد تو آمد و از شوهرش شکایت کرد شنید (بعد بیان حکم میکند و میفرماید:) اگر مردی زنش ظهار کند، با گفتن این حرف، زن او مادرش محسوب نمیشود و این حرف زشت و ناپسندی است و کیفر دارد و زوجیّت به این سادگی از میان نمیرود. یا باید زن خود را طلاق بدهد و مجدداً عقد کند، یا اینکه کفّاره بدهد تا حلیّت بازگردد. منتها، تحقّق آن شرایطی دارد. صرف گفتن این حرف در خلوت تأثیری ندارد. مانند صیغه طلاق است که باید دو نفر شاهد عادل حاضر باشند و حرف او را بشنوند و آن زن هم در حال حیض یا نفاس نباشد. در حال طُهر غیرِ مواقعه باشد. اگر با این شرایط این جمله را به همسرش گفت که «اَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ اُمّی» آن وقت ظهار محقّق میشود و این حکم میآید که آن زن به آن مرد حرام میشود و نمیتواند با او رابطهی زناشویی داشته باشد. یا باید طلاق بدهد و مجددا عقد کند یا اینکه کفاره بدهد تا رابطه زناشویی حلال شود. کفّاره هم در خود آیه آمده است: یا بندهای آزاد کند؛ اگر نتوانست، دو ماه متوالی روزه بگیرد؛ اگر از این هم عاجز شد ۶۰ مسکین را اطعام کند؛ این کفّاره ظهار است. کفّارهی مرتّبه هم هست، یعنی اوّل تحریر رقبه؛ اگر نشد، دو ماه متوالی روزه بگیرد و اگر نتوانست، ۶۰ مسکین را اطعام کند. این حکم نازل شده است؛ حالا چون شأن نزول آیه، مردی به نام اوس بن صامت، همسر زنی به نام خوله بوده است، آیا باید بگوییم مختصّ به همان مورد خاصّ است و عمومیّت ندارد و اگر الان در میان ما کسی این کار را کرد، این حکم را ندارد؟ معلوم است که چنین نیست اگر به آن مورد خاصّ اختصاص یابد، قرآن کتاب قصّه میشود که میگوید در زمان سابق چنین بوده و حکمش هم این بوده و به دیگران مربوط نیست؛ در حالی که قرآن کتاب قانون عمومی است تا آخرین روز عمر دنیا قانون همین است یعنی در همه جا و در هر زمان از هر کسی چنین کاری صادر شود، حکمش همین است. برخی از مفسّران مثال و شاهد دیگری آوردهاند که برای این مطلب مناسب است و آن این که ما این جمله را در قرآن داریم:
«... لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا ...؛[3]
هر کس به مقدار تواناییاش در کارها مکلف است.»
این قانون کلّی است. یعنی از هر کسی کار به قدر تواناییاش خواستهاند. نماز به قدر وسعتان. اگر توانستید بایستید، اگر نتوانستید بنشینید، اگر نشد به خوابید، به پهلوي راست، اگر نشد به پهلوی چپ، اگر نشد به پشت بخوابید و رکوع و سجود را با اشاره انجام بدهید؛ ما تکلیف حَرَجی نداریم. روزه به اندازهی وسعتان. اگر توانستید روزه بگیرید. اگر نتوانستید افطار کنید قضای آن را بگیرید. اگر آن هم نشد کفّاره بدهید. حجّ به قدر وسعتان. تمام اعمال، عبادات و معاملات به قدر وسع است این قانون کلّی است. حالا این قانون کلّی در چه موردی نازل شده؟ شأن نزول آن اجرت زنان شیرده بوده است. خداوند در این آیه میفرماید:
«وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ...؛[4]
شما اگر برای نوزادتان زن شیرده اجیر کردهاید، وظیفه دارید اجرت او را به طور متعارف بپردازید خوراک و پوشاکش بر عهده پدر نوزاد است، امّا هر کس به قدرت تواناییاش باید اجرت بدهد...»
این آیه در آن مورد نازل شده است. آیا این حکم مختصّ به همان مورد خاصّ است؟ یعنی تنها اجرت زنان شیرده باید به قدر وسع و توانایی باشد و در غیر آن مورد مثل نماز، روزه، حجّ، جهاد وسع و توانایی ملاک و میزان نیست؟ خیر، این قانون کلّی است و اگرچه شأن نزولش اجرت زنان شیرده بوده است، امّا مختصّ به آن نیست.
در مورد بحث ما هم این قانون که غنیمت خمس دارد قانون کلّی است و اگر چه شأن نزولش غزوهی بدر بوده و اصحاب بدر مخاطب بودهاند، امّا حکم کلی است و مختصّ به آنها نیست. هر غنیمتی خمس دارد و از جملهی آن غنایم، غنیمت جنگی است. غنیمت جنگی مصداقی از مصادیق این حکم کلّی است نه این که این حکم مختصّ به آن باشد. حالا به قول معروف، ما مادّه را غلیظ میگیریم و میگوییم آیهی خمس ناظر به غنیمت جنگی است امّا آیا موارد دیگر را نفی میکند یا دربارهی آنها ساکت است؟ غنیمت جنگی را اثبات میکند که خمس دارد. امّا آیا گفته است که موارد دیگر خمس ندارد؟ آیا گفته که در گنج و معدن و غوص خمس نیست؟ در ارباح مکاسب نیست؟ نگفته که نیست؛ بلکه ساکت است.
خودآزمایی
1- به چه دلیل اهل تسنن میگویند حکم خمس مربوط به غنیمت جنگی است؟
2- آیا آیاتی که به صورت قانون نازل شده است، منحصر به آن مورد خاص (شأن نزول) است؟ مختصری شرح دهید.
3- شأن نزول آیه «... لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا ...؛[5]» چیست؟ کمی راجع به این حکم توضیح دهید.
پینوشتها
.[1] مُخصّص: اختصاص دهنده.
[2] . سورهی مجادله، آیات ۱ تا ۳.
.[3] سورهی بقره، آیهی ۲۳۳.
[4] . سورهی بقره، آیهی ۲۳۳.
.[5] سورهی بقره، آیهی ۲۳۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی